دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

مژده مژده

امروز دوشنبه 16آبان ماه 1391 در ساعت 40دقیقه ی بامداد دومین دندان شیری تو نازنینم جوانه زد و      من و بابایی خیلی خوشحال شدیم به عمه منصوره  زنگ زدم و این خبرقشنگ رو دادم.اونهاهم اومدن و بهت تبریک گفتند. این بار اولین کسی که خبر دندان دومت رو شنید خاله شقایق بود. تازه اون موقع شب به مامانی هم زنگ زدم و این خبرخوش رو دادم.
25 آبان 1391

یه نامه برای تو که هنوز نیومدی...

سلام نوزاد قشنگ مامان وبابا نفس مامان و بابا این روزها هم ما خوشحالیم که داریم به لحظه ی اومدنت نزدیکتر  میشیم هم خیلی دلشوره سلامتی و تندرستی تو رو داریم. من احساس می کنم بهترین لحظه های عمر و زندگیم رو دارم می گذرونم وقتی هر لحظه تو رو توی شکمم احساس می کنم دلم یهو یهو میریزه و قلقلکش میاد. بابایی هرروز نازت رو میکشه و ما باتو هرروز صحبت می کنیم .ما می دونیم و آرزو داریم که تو دختر یا پسر انسان سالم و محترم و صالحی پرورش پیدا کنی  و ما بتونیم سالهای سال به خوشی با هم زندگی کنیم قراره اسمت رو بذاریم یاسمن و یا محمد امین آخه هنوز که هنوزه معلوم معلوم نشده که تو دختری یا پسر.به احتمال قوی دختری دکترها میگن. پ...
25 آبان 1391

یاسمن و قرآن

روی دیوار کناری آشپزخانه سوره ی حمد را چسبانده ام دیروز وقتی آن را برایت خواندم ساکت شدی گوش کردی وقتی خواندن قرآن تمام شد لبخند زدی مثل اینکه برایت آشنا بود و شروع به نوازش آن کردی. مامانی میدونستی من وتو باهم وقتی تو توی شکمم بودی ٣بار قرآن را ختم کردیم؟١بار عربی٢بار فارسی قربونت برم گل مهربونم.   ...
18 آبان 1391